آقای زرگانی، اجازه دهید این مصاحبه با روال کاری شما، اصول و قواعد خبرنگاری کمی متفاوت باشد. سوال و جواب نباشد. سوالات بولد شده و با فونت و سایز درشت و جواب ها نازک و کمرنگ تر نباشد. اسمش را بگذارید دلنوشته های یک کارآفرین. من سکینه صفازاده متولد 65 در مازندران شهرستان محمودآباد و روستای اهلم هستم و هفت سال است که ساکن کیش می باشم. زندگی یعنی اتفاق. یعنی اتفاق باید باشد تا زندگی جریان داشته باشد. برای همه مردم اتفاقات زیادی رخ می دهد... سال 88 درست چند ماه پس از ازدواجمان، به سرقت رفتن پول و ماشین شرکت که مسئولیت آن بر عهده همسرم بود در بندرعباس، اتفاقی بود که باعث ورق خوردن شرایط دیگری برای زندگیمان شد که متن آن برای ما ناخوانا و سخت بود. آنقدر تحمل کردنش برایم سخت بود که روزهای طولانی به خاطر شرایط بد روحی در بیمارستان ام لیلای بندرعباس بستری شدم، در حالی که خانواده هایمان اصلا در مورد اتفاقات رخ داده شده اطلاع نداشتند و در جریان نبودند. بعد از گذشت زمان و سر و سامان دادن به اتفاقات پیش آمده، همسرم با شرکت قبلی در بندرعباس تسویه حساب کرد و بر حسب اتفاق از کیش به ایشان پیشنهاد کار دادند. پس از یک دوره کوتاه و بعد از اتمام کار و تحویل پروژه، تیم همکار به بوشهر برگشتند و همسرم بعنوان یک کارگر ساده در کیش قیمت تور ماند تا در چند مصاحبه برای استخدام شرکت کند. زندگی در کیش وقتی در یک شرکت خصوصی مشغول بکار شد، من و پسرم که چند ماهه بود به کیش آمدیم برای زندگی. وقتی پس از چند ماه همسرم را دیدم انگار چند سال پیر شده بود. مدتها شرایط دشوار محیط های کارگری را تحمل کرده بود و البته این روزها برای من و پسرم نیز به همان دشواری گذشت. سخت می گذشت خط خط این اوراق زندگی . همسرم که گیاه پزشک است ،کارگری در جاهای مختلف ،رانندگی تاکسی و کارهای دیگر را تجربه کرد تا رسیدیم به زیتون سرای رودبار. بله، زیتون سرای رودبار در بازارچه دویست واحدی که چند ماهی هست به بازارچه جدید گلدیس واقع در پشت مسجد حضرت زینب(س) انتقال یافته است. فروشگاهی که همه عشق و زندگی ماست و به اتفاق همسرم،پسرم و برادرم در نقش پشتیبانی کننده اداره می شود. و صد البته ابتدا لطف خدای مهربان بود وبعد محبت مردم وحسن نیت آنها که باعث رونق کار ما شد.